شرجی

ساخت وبلاگ

اینجا نشسته بر رخ من اشکی
چون شرجی نشسته به لیموها
روزی دوباره می شود آیا من
دلخوش کنم به نغمۂ جاشوها؟
رؤیا تمام دلخوشی من بود
درهم شکست قایق رؤیایم
باغی که جای نخل فلز رویید
اینک چگونه رقص پرستوها...؟
آب و هوا سینۂ من ابریست
اما هوای شهر پر از دود است
ای وای از این تنفس نفرت زا
کز غم سپید شد همه گیسوها
روزی پر آب بودی و زاینده
ای چشمۂ زلال و شتابنده
بی آب گشت نهر خوش آوایت
بر باد رفت زحمت خالوها
کو صحنۂ عروسی گنجشکان
در آسمان مغرب گلگونت
آن کودکان شاد کجا رفتند
کو آن پسین و شور و هیاهوها
صحرا پر از تلاطم بهمن بود
امواج خارهای طلایی رنگ
فواره می زد از لبمان خنده
همواره گرم شور و تکاپوها
آرامگاه شاه جلال الدین
اینجا قرار سینه زنان برپاست
«باز این چه شورش است که در خلق» است
از ماتمی که خم شده زانوها
«باز این چه نوحه و چه عزا» ای وای
طفلی میان خار مغیلان ماند
مردی علم به دوش به سویش رفت
بر سر زدند غمزده بانوها
آن عاشقان خون خدا رفتند
ما مانده ایم و یاد سبکبالان
از هر شهید خاطره ای مانده ست
همچون پلی به سمت فراسوها

محمد بیدخونی

اصفهان تابستان 98

سروده های محمد بیدخونی...
ما را در سایت سروده های محمد بیدخونی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : neyghalama بازدید : 166 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:16